کد خبر: 439403
۳
۰
نسخه چاپی
دلنوشته

ستاره های بی لبخند

رویا جلالی آموزگار چند پایه استثنایی مدرسه ی دخترانه ی ساعی شهرستان داراب استان فارس

ستاره های بی لبخند

«اندکی صبر سحر نزدیک است...». رو به رو: رخسار رنگ پریده ی روز، پشت سر: هیاهوی بی امان گلوله.
پشت سر: سالیان اندوه و دربدری، روبرو: آوار آرزوهای نیافته. ایستاده ای و کودکی ات را در میان انگشتانت می فشاری و خون شتک می زند بر روزها و شب هایت.
ایستاده ای و به فرادست، چشم دوخته ای و صدای پای شباهنگام در تو تکرار می شود.
نفست بوی خون و باروت می دهد. کودکی ات را اشک می ریزی.
صدا در حنجره ات می شکند، فریاد می زنی، خواب خاک را می شکنی.
خانه ات را محاصره می کنند، باز فریاد می زنی، ـ پدرت و مادرت ـ هیچ کس نیست. ایستاده ای و تنها ستاره ها را می شماری؛ بی آنکه لبخند مادر و نگاه پدرت، لحظه ای از مقابل دیدگانت دور شود.
سر بر شانه های خاک گذاشته ای. باید فریاد بزنی درد سالیان درازت را ـ سالیان پیش از تو و پس از توـ.
دشنه ی تاریکی رو به رویت برق می زند. روزِ فرو خفته در خون و خاکسترت را به یاد می آوری. دست هایت آن قدر کوچکند که به آسمان نمی رسند.
روی سر انگشتِ پا بلند می شوی؛ امّا دستت به هیچ کجای دنیا نمی رسد.
روحت می تازد در بیابان های داغ حادثه.
کشورت را اشک می ریزی و کودکی پرپرت را.
شب، غلیظ تر شده است و با هزار فانوس، رو به رویت ایستاده ایم.
شب، غلیظ تر شده است و تنهایی ات ضخیم تر.
بزرگ تر از همه کودکان جهان شده ای. سرت به آسمان می رسد، گام هایت را محکم برمی داری، از تاریکی نمی ترسی، از تنهایی نمی هراسی، گرسنه نمی شوی، پلک هایت برای خواب سنگین نمی شود.
تو با تمام کودکان متفاوتی.
خونی که در شریان های تو موج می زند، خون جنگ و مقاومت است. فریاد می زنی.
سنگ های خونین باقی مانده در دستِ سرد پدر را برمی داری و شب را نشانه می گیری.
چشم خون گریه می کند ، دل ها همه خون است ، اندیشه ها گرد و غبار روزگار را با خود به یدک می کشد.
من به عنوان یک آموزگار امروز معنای حقیقی استقامت و دین داری آموخته ام. امروز یاد گرفتم که چرا آن روز که امام  حسین(ع)، جسم بی جان علی اصغر را رو به آسمان گرفت و خونش را به سوی نور پاشید، حتی طلب بازگشت قطره ای از آن خون عزیز را نکرد و چرا در آن واویلای زمین و آسمان، زینب (س) جز زیبایی هیچ ندید. من در انتهای هر روز می پرسم:
ﺃرَضیت یاالله؟"
دو باره آموختن را به یاد و نامت، آغاز میکنم. کمکم کن که بتوانم اول خود را و سپس سربازانی لایق برای مهدی موعود به نیکی بپرورم. برای او که آمدنش زود خواهد بود، آنقدر که ان شااله همگی به زودی در قدس شریف قامت به جماعت به امامت او خواهیم بست.
همیشه در کتاب ها و سخنرانی ها خوانده و شنیده بودیم که یکی از الزامات ظهور، نیاز جهان به ظهور و حضور منجی است و شاید روزی تصور اینکه در سرتاسر جهان با ادیان مختلف نام مهدی ( عج ) را صدا بزنند، سخت و حتی غیر ممکن بود. اما چند روزی است که می بینیم فریاد سلام یا مهدی ( عج ) بر این کره ی خاکی طنین انداز شده است.
 ای غزه ی غرق خون، از تو سپاسگذارم که چون آن دخترک یهودی- آمریکایی که قرآن خرید تا بفهمد دین با فلسطین چه کرده است، به من آموختی که باید از ابتدا بیاموزم، به من آموختی که شنیدن بدون شناخت را ثمری نخواهد بود. ای غزه ی غرق خون، دعای هر صبح و شام من رهایی توست.....
 

 

دیدگاه

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید



کد امنیتی کد جدید